در کوچه باغ
درختی هستم
با نرده هایی که به سمتم تیر آهن کشیده اند
-بی ملاقاتی-
و از باغ به پیاده رو تبعیدم کرده اند
که در زمستان
تگرگ شانه هایم را ساقط کند
در دود
با جای پاها
و لاستیک ماشینهایی که مرا به نشناختن می زنند
و در تابستان
توتهایم
و چقدر زیاد است توتهایم
و این گریه ها
که می ریزند
به زیر جای پاهایی
که تنها در این فصل به استقبالم می آیند
که مرا از شاخه خالی کنند
و به روی سیمانها تا می توانند کشته دهند،،
با اسلحه های سردی که اسمش را گذاشته اند "قلب"
برچسب : نویسنده : rohname بازدید : 197