سنگِ قبرِ بیچاره!

من با تو در یک گور خفته ام

گورکن تنها شاهدمان است

 

و سنگها جانداران زبان بسته

که مردن را از ما آموخته اند

و سوگواری را از خودشان  

 

بگذار سنگها بگویند غمی نداریم

بگذار بگویند ما نرسیدن را همان رسیدن دانسته ایم

بگذار تَرَک بردارند

و بدانند هیچ اسمِ جدیدتری روی سنگها ما را از هم دور نمی کند  

 

برانگیختن حسادت سنگها برای مردن  

راحت تر است از دورو اطرافیانمان  

 

دلم برای سنگی میسوزد که مرگ را برای من تا لبِ گور رفته

و دوباره بی اسم برگشته است  

سنگِ قبرِ بیچاره!

اسكاج...