اسكاج

ساخت وبلاگ
..امشب از خودم سیرمتو هم بی شک دیگه سیریمن ،دل کندم از توباهمه اشکایی که دیدی ....صدام غم داره ، تب دارهتو غماشو یک به یک بشمارنبین چشامو خیسه بازدست کم میگیری امبازاینبار ؛.صدام فریاده ، فریادهدلم غم داره ، غم دارهتو روزت با شبتفرق دارهدلت حیف با من انگار ،لجدااارهههه ....بیمار روی تختممواظب باش منم مسرینمی خوام دردسرت باشمتو انگار با اون ؛دو تا جفتین .....  |+| نوشته شده در  دوشنبه یکم اسفند ۱۴۰۱ساعت 2:48&nbsp توسط شیواخزايي (بماني)_ماریا  |  اسكاج...ادامه مطلب
ما را در سایت اسكاج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rohname بازدید : 201 تاريخ : جمعه 12 اسفند 1401 ساعت: 18:10

ماهم عزیز نیست ولی به چهارده رسیده

دوست داشتن تو

شعریست که کتابش رسیده ،،

***

رفت و قصه نگفته اش را گفت به گوشم

که بگویم به دیگری،،،

که او شبانه بخواند قصه اش را

باز برای یار دیگری،،،

 |+| نوشته شده در  یکشنبه بیست و دوم آبان ۱۴۰۱ساعت 21:17&nbsp توسط شیواخزايي (بماني)_ماریا  | 

اسكاج...
ما را در سایت اسكاج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rohname بازدید : 33 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 19:00

 

بیا شعر نخوانیم

شعر خوابهایمان را می دزدد
ترسمان را نه،،

ما می ترسیم
می ترسیم زندگی به ساعت ۲۴ نرسیده
به صبح برسد
با کتابها و شعرهای سارق
بی خوابهایی که تو مرا به خانه می رساندی
با قهر دستهایی که از انگشتانت پیدا بود،،

 

یلدایت مبارک*

اسكاج...
ما را در سایت اسكاج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rohname بازدید : 93 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 5:38

 در کوچه باغدرختی هستمبا نرده هایی که به سمتم تیر آهن کشیده اند-بی ملاقاتی-و از باغ به پیاده رو تبعیدم کرده اندکه در زمستانتگرگ شانه هایم را ساقط کنددر دودبا جای پاهاو لاستیک ماشینهایی که مرا به نشناخ اسكاج...ادامه مطلب
ما را در سایت اسكاج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rohname بازدید : 196 تاريخ : چهارشنبه 12 تير 1398 ساعت: 4:34

 

مانده ام با ديوارهاي نيمه تمام
كه بار يك خانه ی جهنمی بدون پنجره را بدوش مي كشد

كه آجرهاش روي هم
روز به روز
به بالا
و گاهي به پايين پرت مي شوند؛
كه كوچه را از آژير آمبولانس پر کنند .

خانه به بشت بام كه رسيد
جواني ام قصد دارد
به كوچه خودش را بيندازد
كه آجرهاش اسمش را گذاشته بودند
"بهشت".

 

اسكاج...
ما را در سایت اسكاج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rohname بازدید : 173 تاريخ : چهارشنبه 12 تير 1398 ساعت: 4:34

 

بر دوشم سنگینی می کنم

مثل یک چوب لباسی
در یک کمد

- با لباسهای زیادی که یکی دو تا نیستند-

و هر از گاهی صاحب کمد
با خوشحالی
از برگشت خرید لباسی
سنگینی این بار را بیشتر می کند.
.
.

مگس می شوم و به وز وز می افتم،،

 

اسكاج...
ما را در سایت اسكاج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rohname بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 12 تير 1398 ساعت: 4:34

 

 

 

سرم با چشمهایم را
کنار شومینه
_ که دیگر نمی سوزد _
در خواب جا میگذارم

دستانم را در کشوی لباسهایی که تایشان باز نشده

و پاهایم که جای دزدها از پنجره فرار کرده اند _از راههایی که پلیس هنوز ردشان را نزده_



من اکنون
نیم تنه ای بیشتر نیستم

و تنها کاری که از نیم تنه ساخته است
جای لاستیک غلت بخورد
روی ویلچر،، 

 

اسكاج...
ما را در سایت اسكاج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rohname بازدید : 118 تاريخ : چهارشنبه 12 تير 1398 ساعت: 4:34

انگشت های نامه نشده انگشت های به حرف نیامده   آمده بندهای بی بند و بار که می شکنند و دوباره به حالت اولشان برمی گردند جان سختان این کره ی خاکی زمین شکنان آسمان دران     آه چه کسی ریختن این همه خون را اسكاج...ادامه مطلب
ما را در سایت اسكاج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rohname بازدید : 193 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 17:36

من با تو در یک گور خفته ام گورکن تنها شاهدمان است   و سنگها جانداران زبان بسته که مردن را از ما آموخته اند و سوگواری را از خودشان     بگذار سنگها بگویند غمی نداریم بگذار بگویند ما نرسیدن را همان رسیدن اسكاج...ادامه مطلب
ما را در سایت اسكاج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rohname بازدید : 143 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 17:36

 

ذهن شاعر شبيه اسكاجه

كه سفيد مي كنه ته ديكا رو

نه نميخوام اسكاج باشم

نه نميخوام ديكه سياهي رو ,,

اسكاج...
ما را در سایت اسكاج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rohname بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 16 اسفند 1397 ساعت: 17:36